معنی دارای گرایش فردی

حل جدول

فارسی به عربی

گرایش فردی (انفرادی)

اِتّجاهٌ شخصی (فردی)


تک گرایش (دارای گرایش واحد)

وَحیدُ الاتِّجاه (ذُواتِّجاهٍ واحِد)


گرایش

توجیه، جاذبیه، موقف، میل، اِتِّجاهٌ

ترکی به فارسی

فردی

فردی

لغت نامه دهخدا

گرایش

گرایش. [گ َ / گ ِ ی ِ] (اِمص) (از: گرای + ش، اسم مصدر). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). رجوع به اسم مصدر تألیف همین نگارنده شود. میل وخواهش. (برهان). میل. رغبت. (از غیاث):
کنون من تو را آزمایش کنم
یکی سوی رزمت گرایش کنم.
فردوسی.
نه گاه بسودن مر آن را نمایش
نه گاه گرایش مر آن را گرانی.
فرخی.
گرایش نکردی به کار دگر
گهی پای کندی ز تن گاه سر.
نظامی.
همان دین دیرینه را نو کنند
گرایش سوی دین خسرو کنند.
نظامی.
به هر جا گرایش کند جان تو
بود نور و ظلمت به فرمان تو.
نظامی.
گهی دل به رفتن گرایش کند
گهی خواب را سر ستایش کند.
نظامی.
|| قصد و آهنگ. || پیچش باشدکه از نافرمانی کردن است. (برهان).


فردی

فردی. [ف َ دا] (ع ق) یکان یکان: جأوا فردی، آمدند یکان یکان. (منتهی الارب). واحداً بعد واحد. (از اقرب الموارد).

فردی. [ف َ] (اِ) طومار. || فهرست. (ناظم الاطباء).

فردی. [ف َ] (حامص) انفراد. تنهایی. بی انبازی. یگانه بودن:
اگر با بخت نرماده قرینند این خدادوران
تو چون دوران به فردی ساز کآخر فرد دورانی.
خاقانی.
|| (ص نسبی) منسوب به فرد. انفرادی. رجوع به فرد شود.

عربی به فارسی

اِتّجاهٌ شخصی (فردی)

گرایش فردی (انفرادی) , جهت گیری فردی (انفرادی) , سمتگیری فردی (انفرادی)

فرهنگ معین

گرایش

میل و رغبت، قصد، اراده، آهنگ، سرپیچی، نافرمانی، سنجش، توزین. [خوانش: (گِ یِ) (اِمص.)]

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فردی

یکایی

مترادف و متضاد زبان فارسی

فردی

اختصاصی، انفرادی، خصوصی، شخصی،
(متضاد) جمعی

فرهنگ فارسی هوشیار

فردی

انفرادی، تنهائی، یگانه بودن

فرهنگ عمید

گرایش

قصد، آهنگ،
تمایل، میل و رغبت،

معادل ابجد

دارای گرایش فردی

1041

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری